امروز اینجا فردا آنجا
گفت دنیا ،کائنات، هستی یا هر آنچه که تو نامش را بگذاری
پیام دارد و حرف برای گفتن
فقط باید خوب نگاه کنی تا متوجّه شوی
حرفش را باور نکردم
شاید اصلاً نفهمیدم
ولی خوب نگاه کردن را به کار بستم
نگاه کردم به هفده سال از عمرم که کسی را کنار خود داشتم ولی نمیفهمیدم کیست
نمیفهمیدم چقدر پر ارزش است
نمیفهمیدم الههی تمام خوبیهاست و دارندهی تمام زیباییها
تا 4 سال آخر زندگی ام
آن موقع که به یکباره همه آنچه که قبلاً نفهمیده بودم را فهمیدم
به یک باره آتشی سوزان درونم زبانه کشید
حرارتی که برای خودم عجیب بود
دوست میداشتم تا وجودم را به پای او بریزم، همهی آدم ها را به شکل او میدیدم
زنده بودن با او برایم معنا داشت و بیاو مرگ تدریجی
تا پایان 4 سال
آنگاه که خود را در قلّهی عشق و دلدادگی میدیدم
او را از من گرفتند
شاید هم خودش رفت
تا داغِ فراقی همیشگی را بر جانم بنشاند
تا زمان برایم متوقّف و دنیا برایم تمام شود
پس از او به بازماندهاش پناه آوردم
آنکه وقتی میبوییدمش و میبوسیدمش و نگاهش میکردم
نوای یار سفر کرده را در جان خستهام زمزمه میکرد
رگهای از لحظههای ناب با یار بودن را در کنار او تجربه میکردم
تا بتوانم
هرچند سخت و سنگین
به سپری کردن روزگارم ادامه دهم
و حالا او شده بود آرامش بخش وجودم
و او بود مقصد محبت های خالصم
تا آنکه...
و اکنون 40 صبح و شب از رفتنِ او هم میگذرد
و چه کسی میفهمد
بعد از مادر، مادربزرگ چه معنایی دارد
و هیچ کس نفهمید بر دلم چه گذشت
من که از مصیبت اوّل هم غریبتر بودم
که در نگاههای ظاهربین زندهکشِ مردهپرست
نسبتهاست که معنا دارد
و نه دلدادگیها و همبسامدیها
و حالا نگاه میکنم
از ورای آنچه بر ما گذشته است
تا بفهمم مهمترین پیام عالم را
که بر هر چیز که دل ببندی
هر چقدر هم که برایت عزیز باشد
رفتنی است
و بفهمم در دنیا به دنبال ماندنیها باشم
و بفهمم که دل بستن به رفتنیها خسران و زیان است
و بفهمم که روزگار همواره آنگونه که ما بخواهیم، نیست
بفهمم که با خوشیاش دلشاد و با بدیاش غمگین نشوم که...
رفتنی است
و بفهمم که باید راضی باشم و صبور
اگرچه این رضایت و صبر بندبند وجودم را به متلاشی شدن بکشاند
و بفهمم که کلّ لحظات عمر و همهی آنچه نامش را زندگی میگذارم
ارزش شاندن دل کسی را ندارد
بفهمم که لذتهای گذرای جسمم را به لذّتهای ماندنی روحی سبکبار،
روحی که سرشار ایمان باشد نفروشم
بفهمم که دل مرا برای جای دادن خوبیها و زیباییهای دیگران ساختند
نه جسم و کالبدشان
که اگر آنها رفتند
تمام ارزشها و فضیلتهایشان زنده است
و حالا اندکی درک میکنم
که جای جای دنیا و حوادث و بالا و پایینش
حکمت دارد
به شرطی که خوب نگاه کنم.
خدا حافظتان باشد
نظرات:
«» میگوید: |
«سلام یوزر و پسورد میخوام» |
«» میگوید: |
«فوق العاده تاثير گذار و دروني بود.منم با نظر شما كاملا موافقم كه تو اين دنيا نبايد به هيچي دلبسته شد و فقط بايد نگاه كرد و لذت برد.همه چيز تو اين دنيا تغيير ميكند جز خود تغيير كه هميشگي و جاودان است. از طرف يك دوست نيمه آشنا.» |